گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل بیست و سوم
.III- لایبنیتز و مسیحیت


آیا خودش مسیحی بود البته از نظر ظاهر بله; مرد پرذوقی چون وی که بخواهد از فلسفه به کار سیاست بپردازد باید خودش را به لباس الاهیات زمان و مکانش بپوشاند. در پیشگفتار

کتاب عدل الهی یا تئودیسه نوشته است: “من به همه کارها دست زدم تا ضرورت تهذیب اخلاقی را ملاحظه کنم.” کتابهایی که در طول مدت زندگی منتشر کرد در ایمان نمونه بودند; در آنها از تثلیث، معجزات، فیض الاهی، اراده آزاد، و خلود روح دفاع کرده و به آزاداندیشان آن زمان که موجب فساد بنیان اخلاقی نظام اجتماعی میشدهاند، سخت تاخته است. با همه این احوال، “بندرت به کلیسا میرفت ... و چندین سال در مراسم تناول عشای ربانی شرکت نجست;” سادهدلان هانوور وی را به “بیایمان” ملقب ساخته بودند.
برخی از دانشجویان دو فلسفه متضاد را به وی نسبت دادهاند: یکی برای مصرف عمومی و آسایش شاهزاده خانمها، و دیگری “تایید صریح و آشکار اصول فلسفه اسپینوزا.” لایبنیتز هرگاه میخواست منطقی باشد، در قالب فلسفه اسپینوزا میرفت; لاجرم، در آثار منتشر شدهاش مواظب بود که غیر منطقی باشد.” کوشش در راه آشتی دادن آیین کاتولیک و پروتستان وی را به بیقیدی متهم ساخت. علاقهاش به وحدت و سازش بر الاهیاتش چیره و مسلط بود; در حالی که میکوشید از واعظان پرهیز کند، سعی داشت آنها را به یکدیگر نزدیک سازد. چون عمیقا میاندیشید، اختلافات سطحی را به حداقل رساند; اگر مسیحیت نوعی حکومت بود، دگرگونیهای مذهبی آن را ابزار خداپرستی و حسن نیت نمیدانست، بلکه آنها را موانع نظم و آرامش میپنداشت.
در سال 1677 امپراطور لئوپولد اول کریستوفر روخاس د سپینولا، اسقف اسمی تینا در کروآسی، را به دربار هانوور فرستاد تا به دوک یوهان فردریک، که خود به کیش کاتولیک گرویده بود، پیشنهاد نماید تا در مجاهده برای وحدت پروتستانها و رم شرکت جوید. احتمالا این نقشه یک هدف سیاسی بود: برگزیننده در آن هنگام نیازمند پشتیبانی امپراطور و لئوپولد نیز برای مقابله با ترکها به آلمانی نیرومندتر و متحدتر امیدوار بود. سپینولا زمانی چند بین وین و هانوور در آمد و شد بود و این مهم پیشرفت کرد. هنگامی که بوسوئه اعلامیه های گالیکان را، که کشیشان فرانسوی بدان وسیله پاپ را به مبارزه طلبیدند، تهیه و تنظیم میکرد (1682)، گویا لایبنیتز امیدوار شده بود که آلمان و فرانسه در یک اتحادیه کاتولیک مستقل از نفوذ دستگاه حکمروایی پاپ باهم متحد شوند، و در نتیجه، از دشمنی پروتستان نسبت به آن ایمان قدیمی کاسته خواهد شد. در سال 1683، که ترکها برای محاصره وین حرکت کرده بودند، سپینولا در هانوور کنفرانسی متشکل از علمای الاهیات پروتستان و کاتولیک تشکیل داد و “قوانین و حدت کلیسایی همه مسیحیان” را به آنان تسلیم کرد.
احتمالا به خاطر همین جلسه بود که لایبنیتز به طور ناشناخته یکی از شگفتانگیزترین اسناد را، که پس از مرگش بین نامه هایش دیده شد، تنظیم کرد. آن سند دستگاه الاهیات نام داشت و حاوی اصول و آیین کاتولیک بود به نحوی که هر پروتستان خوشنیت میتوانست آن را بپذیرد. در 1819 یک ناشر کاتولیک مذهب آن را منتشر ساخت تا نشان دهد که لایبنیتز

پنهانی از دین اصلی خود برگشته است; احتمال میرود که آن نوشته کوششی سیاسی برای کم کردن شکاف الاهیات بین دو کیش مذهبی بود، اما ناشر حق داشت که آن نامه را بیشتر دارای رنگ کاتولیکی بشمارد. نامه با بیغرضی مختصر آغاز میشد:
پس از اینکه صمیمانه از خداوند یاری خواستم، تصمیمات گروهی را به اندازهای که برای یک فرد بشری ممکن بود کنار گذاشتم و به مجادلات مذهبی طوری نگریستم که گویی از سیارهای دیگر آمدهام، همچون یک محصل فروتن که با هیچ یک از این فرقه های مختلف آشنایی ندارد و به هیچ تعهدی پایبند نیست; پس از ملاحظات لازم، به نتیجهای که خواهم گفت رسیدم. بر خود لازم دیدم که اینها را بپذیرم، زیرا “کتاب مقدس”، آن سنت دینی بسیار کهن، ندای عقل و شاهد مطمئن حقایق، بر من واجب آورد تا اینها را در عقل هر انسان بیغرض دمساز کنم.
در آن نامه از اعتراف به ایمان به خداوند، گناهکاری ذاتی، برزخ، قلب ماهیت، میثاقهای رهبانی، دعاهای قدیسان، استفاده از بخور، شمایل مذهبی، لباس روحانی، و تبعیت دولت از کلیسا سخن به میان آورده بود.
این کرم و سخاوت نسبت به کیش کاتولیک ممکن است در اصالت سند شکی ایجاد کند. اما اعتبار آن، به عنوان اثر لایبنیتز، امروز به طور کلی ثابت شده است. شاید امیدوار بود که با جانبداری از نظریات کاتولیک، جای مناسبی برای خود در دربار امپراطور کاتولیک مذهب وین باز کند. لایبنیتز، مثل هر شکاک خوب، دیگر سیما، صدا، و بوی مراسم کاتولیک را میستود.
بنابراین، من فکر میکنم که نغمه موسیقی، هماهنگی شیرین صداها، اشعار سرودها، زیبایی لیتورژی، درخشندگی چراغها، بوی عطرها، لباسهای زیبا و گران، ظروف مقدس که با سنگهای گرانبها تزیین یافتهاند، هدایای گرانقیمت، مجسمه ها و عکسهایی که افکار مقدس بر میانگیزند، آثار شکوهمند نبوغ هنری;.. شکوه با عظمت حرکتهای دستهجمعی، بافته های زیبایی که خیابانها را زینت میبخشند، موسیقی زنگها، و خلاصه همه هدایا و نشانهای افتخاری که غرایز زاهدانه مردم آنها را بر این میدارند تا با دستان بخشنده و کریم آن را تقدیم کنند به هیچ وجه آن تحقیری را که بعضی از سادهدلان معاصر ما معتقدند در خداوند به وجود نمیآوردند. در همه موارد عقل و تجربه این را تایید میکنند.
تمام این ادله و براهین نتوانستند پروتستانها را برانگیزند. لویی چهاردهم این تزیین را با الغای فرمان نانت و جنگ وحشیانه و بیرحمانه علیه پروتستانها بشکست. لایبنیتز این آرزو را برای زمان بهتری گذاشت.
وی در 1687، برای مطالعه آرشیوهای پراکندهای که برای تصنیف کتاب تاریخچه خاندان برونسویک لازم داشت، سه سال به مسافرت در آلمان، اتریش، و ایتالیا پرداخت. در رم مقامات کلیسایی، که میپنداشتند وی به آیین کاتولیک میگرود، تصدی کتابخانه واتیکان را به وی پیشنهاد کردند; آن را نپذیرفت. متهورانه کوشید تا فرمانهای روحانی علیه کوپرنیک و گالیله را

لغو کند. پس از اینکه به هانوور برگشت، به این امید که شاید بتواند جنبش وحدت دنیای مسیحیت را مجددا آغاز کند، نامهنگاری سه ساله خود را با بوسوئه آغاز کرد (1691). آیا کلیسای رم نمیتواند یک شورای حقیقتا کلیسایی را مشتمل بر سران روحانی آیینهای پروتستان و کاتولیک تشکیل دهد و شورای ترانت را، که ظالمانه پروتستانها را به ارتداد متهم ساخته است، ملغا نماید اسقفی که در “گوناگونیهای کلیساهای پروتستان” خود بر این “مرتدان” تاخته بود، به شیوهای آشتیناپذیر چنین پاسخ داد: اگر پروتستانها میخواهند در سلک مذهب مقدس وارد شوند، باید از آیین خود دست بردارند و به این مجادله پایان دهند. لایبنیتز استدعا کرد که بیشتر تعمق کند. بوسوئه نیز امیدوار بود: “من هم در این معرکه پای در میان گذاشتهام ... بزودی از نظریاتم آگاه خواهی شد.” لایبنیتز در سال 1691، با همان خوشبینی معمولی خود، به مادام برینون نوشت:
امپراطور با این نظریه موافق شده است; پاپ اینوکنتیوس یازدهم و تعدادی از کاردینالها سران فرقه های رهبانی ... و بسیاری از علمای بزرگ الاهیات، که توجه خاصی به این موضوع مبذول کردهاند، شرایط امیدوارکنندهای ابراز داشتهاند. ... اغراق نیست که اگر پادشاه فرانسه و اسقفان ... که در این مورد خاص مشاور هستند، به طور مثبت اقدام کنند، موضوع نه تنها عملی است، بلکه عملش سودمند است.
اما پاسخ بوسوئه سخت کوبنده بود: تصمیمات شورای ترانت غیرقابل برگشت است; آنها پروتستانها را حقا مرتد دانستهاند; عصمت کلیسای رومی محفوظ است; هیچ کنفرانسی بین سران کاتولیک و پروتستان به نتیجهای سازنده نمیرسد مگر اینکه پروتستانها قبلا موافقت کنند که به تصمیمات و رای کلیسا در موضوعهای مورد بحث گردن نهند. لایبنیتز پاسخ داد که کلیسای رومی بارها نظریات و تعلیماتش را تغییر داده، دستورات ضد و نقیض صادر کرده، و بیدلیل و غیرعادلانه اشخاص را محکوم و تکفیر نموده است. وی اطلاع داد که “او دیگر مسئول هر پیش آمد بدی که موجب گسترش آتی شکاف موجود در کلیسای مسیحی شود نخواهد بود.” پس از آن، به کار ظاهرا امیدوارکنندهتر آشتی بین فرقه های لوتری و کالونی، منشعب از مذهب پروتستان، پرداخت; لیکن در این مورد نیز با یک ناسازگاری رو به رو شد که همچون بوسوئه سرسخت و ناسازگار بود. سرانجام، نزد خود همه الاهیات رقیب را لعن کرد و اعلام داشت که فقط دو نوع کتاب ارزشمند وجود دارد: کتابهایی که حاوی تحقیقات و نظریات ثابت شده علمی هستند، و آنهایی که از تاریخ، سیاست، یا جغرافیا سخن میپردازند. به صورت ظاهر و با عقیدتی سست بنیان، تا آخر عمر لوتری باقی ماند.